توصیف متضاد فرنگیها از تهران / یک کلاغ در بازار تهران چهلکلاغ میشود!
تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۸۸۷۶۸۸
پای جهانگردان و سفرنامهنویسان بسیاری به تهران قدیم باز شده است و حال و احوال آن روزگاران تهران را در سالهای متمادی روایت کردهاند.
به گزارش همشهری آنلاین، یکی از وسعت تهران گفته، دیگری حال و روز مردم را شرح داده و جهانگردی روستبار هم بازار تهران را مرکز خبررسانی و شایعهپراکنی توصیف کرده است. در این گزارش دیدگاه برخی از این جهانگردان را اینجا میخوانید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نام: لاویخو
پیشه: سفیر هانری سوم، پادشاه کاستیل اسپانیا
سال: ۷۸۳ خورشیدی
لاویخو، سفیر هانری سوم، پادشاه کاستیل اسپانیا، سال ۷۸۳ رهسپار تهران میشود. او تعریف جذابی از این شهر دارد: «جای بسیار بزرگ و خرم و دلگشایی است. هنگام فرونشستن خورشید، از تهران به راه افتادم و پس از پیمودن ۱۰ کیلومتر خانههایی بزرگ دیدم که همه متروکه و ویران بودند. مسجدها هم فروریخته و تنها برجهای شهر پابرجا است.»
در کمند مقایسه با نصفجهاننام: پیرآمده ژوبر فرانسوی
پیشه: سفرنامهنویس
سال: ۱۱۹۰
پیر آمده ژوبر، سفرنامهنویس فرانسوی، در سال ۱۱۹۰ در سفرنامهاش تهران را ساده توصیف میکند: «برج و باروی تهران به نظرم خیلی متوسط آمد. هیچگونه ساختمانی که بتوان آن را با بناهای اصفهان مقایسه کرد در آن نبود. کاخها و باغهای شاه خیلی وسیع است، اما خانههای بزرگان کشور هیچگونه نمایی ندارد. ایرانیان بیشتر به درون خانه علاقهمندند و به آرایش بیرون آن توجه ندارند. ساختمانهای قصر قاجار با زینتهای باشکوهی آرایش یافته و در آنجا اسلیمیهایی میبینم که در کمال ظرافت نقاشی کردهاند».
رقابت خانهها و باغهانام: پیترو دلاواله
پیشه: جهانگرد ایتالیایی
سال: ۹۹۸
پیترو دلاواله، جهانگرد ایتالیایی، که کمتر از ۴۰۰ سال قبل به تهران سفر کرد، در سفرنامهاش تهران را اینگونه توصیف میکند: «شهر بزرگی است، از قزوین وسیعتر، ولی عده کمی در آن ساکن هستند، تمام این شهر از باغهای بسیار بزرگی پوشیده شده و همهرقم میوه در آن یافت می شود. تهران پایتخت ایالتی که به همین نام معروف و مقر خان است. این شهر بر سر راه فیروزکوه واقع شده. خیابانهای آن نهرهایی دارد پهن، باریک، کوتاه و طویل که تعداد آنها فوقالعاده زیاد است و برای آبیاری باغات مورد استفاده قرار می گیرد.
تهران از کاشان بزرگتر اما جمعیتش کمتر است. یکسوم زمینهایش داخل حصار مسکونی و دوسوم دیگر آن را باغ تشکیل میدهد. خیابانهای تهران پر از درخت چنار است که همه پربرگ و قطور و زیبا است. باید بگویم که در تمام مدت عمر خود هیچوقت تعداد به این زیادی چنارهای تنومند زیبا ندیدهام. تنه این درختان به اندازه ای قطور است که اگر دو مرد دست به دست یکدیگر بدهند باز هم نمیتوانند یکی از آنان را در بغل بگیرند و من باید تهران را شهر چنار بنامم. از این گذشته عمارت یا چیز زیبای دیگری در این شهر نیست.»
تغییر جمعیت با بود و نبود شاهنام: جان ملکم
پیشه: جهانگرد انگلیسی
سال: ۱۱۶۵
اوایل دوره قاجار، جان ملکم، جهانگرد انگلیسی، از نزدیک تهران را میبیند و وسعت تهران را با دیگر شهرها مقایسه میکند: «تهران از نظر ابعاد از شیراز بزرگتر است، اما از لحاظ ظرافت خانهها، بازارها و باغها بههیچوجه با شیراز قابل مقایسه نیست. استحکامات تهران عبارتاند از دیواری نسبتاً عظیم با قلعههایی که در فواصل معین دارای برجهای متعدد است. علاوه بر دیوار، خندقی به عرض ۶ متر و عمق ۹ متر دور شهر وجود دارد. بین خندق و دیوار هم خاکریزی شده است.
در فاصله ۱۰ کیلومتری جنوب تهران، خرابههای شهرری، که زمانی شهر بزرگی بود، دیده میشود. در شمال شهر هم کوههای البرز قرار دارند. در غرب تهران، دشتی به چشم میخورد که از بالاترین سطح کشت برخوردار است. تعداد جمعیت با حضور یا نبود پادشاه تغییر میکند. شاه در فصل تابستان برای گریز از گرمای طاقتفرسای تهران به دشت سلطانیه یا اوجان میرود. وقتی شاه تهران را ترک میکند، بیش از ده یا دوازده هزار نفر در تهران باقی نمیمانند. در زمستان با بازگشت شاه به تهران، دوباره جمعیت به ۷۰ تا ۸۰ هزار نفر میرسد. درباره آب و هوای تهران با آنکه در بهار بسیار سرد است باید اظهار کنم که فوقالعاده سالم و دلپذیر است.»
تراشیدن سر، خوردن غذا و نعل کردن اسب؛ همهیکجانام: بارون فیودورکوف
پیشه: جهانگرد روس
سال: ۱۲۱۳
«بازارهای تهران مانند دالانهای دراز سرپوشیدهای ساخته شده که از بالا نور میگیرند. داخل این دالانها در هر دو سو دکانهایی در فرورفتگیها قرار گرفتهاند. تاجران و پیشهوران در آن دکانها نشسته به کار خود سرگرماند. یکی نعل درست کرده، دیگری شمشیر تیز میکند، یکی کفش میدوزد، دیگری از چوب نی قلیان میتراشد، یکی نان پخت میکند و دیگری پلو میپزد. بازار در آن واحد هم کارگاه تولید است و هم محل خرید و فروش کالا. سرگرمکنندهترین بازارها بازاری است که در آن مواد خوراکی میپزند.
شلوغی اصلی هم در آنجا مشاهده میشود. فردی که بخواهد شکم خود را سیر کند به در دکان میآید و از دکاندار میخواهد به او غذای دلخواهش را بدهد. او پس از گرفتن غذا همانجا چمباتمه میزند و مشغول خوردن میشود و اصلاً نگران نیست عابران به او تنه بزنند. گاهی ممکن است بر اثر برخورد شدید از سوی آنان مقداری برنج یا لقمهای گوشت از دهانش بر زمین بیفتد یا بر لباسش بریزد. اتفاق میافتد که مثلا در دو قدمی آن کسی که دارد غذا میخورد، مردی دلاک به تراشیدن مو مشغول است و در سوی دیگر یکی دارد حجامت میکند. تمام این کارها در ملاءعام انجام میشوند.» این توصیف بازار تهران از زبان بارون فیودورکوف، جهانگرد روس، است.
پرجمعیتترین محلهنام: جیمز موریه
پیشه: جهانگرد انگلیسی
سال: ۱۲۲۷
زمانی که جیمز موریه، جهانگرد انگلیسی، به تهران سفر میکند فتحعلیشاه حاکم تهران است. او در سفرنامهاش به بیان مشخصات و معماری دروازهها و محلههای تهران میپردازد: «تهران شش دروازه با نامهای شمیران، شمال ارگ، قزوین، دولاب، محمدیه و ری دارد. همچنین چندین بازار و میدان در مرکز شهر احداث شده که معروفترین آنها میدان حصیربافها، میدان اسبفروشها در حوالی سید اسماعیل و سبزه میدان است که محل داد و ستد مردم به شمار میرود. محلههای مهم تهران هم محله ارگ، چالمیدان، بازار، سنگلج و عودلاجان که پرجمعیتترین محله بوده، هستند. هر محل چند چهارسوق و گذر داشت که برقراری نظم و امنیت آنها بر عهده داروغهها بود.»
خیابانهای تنگ و ترشنام: لیوت استوارت
پیشه: سفرنامهنویس انگلیسی
سال: ۱۲۲۹
موضوع جذاب در سفرنامه لیوت استوارت انگلیسی، مقایسه خیابانها و بازار تهران با تبریز و خوی است.
او خیابانهای تهران را کمعرض توصیف میکند و میگوید: «بازارهای تهران با بازارهای خوی [که به نظر استوارت زیباترین بازارهای ایران است] قابل مقایسه نیستند. در بعضی جاها پلههایی دیدم که به زیرزمین سرازیر میشد و به محوطهای که در وسط آن حوضی کاشی و بادگیر داشت، میرسید. در خیابانهای شهر، درختان فرحبخش یکاندازه و همشکل در دو طرف صف کشیدهاند.»
تهران در «تایمز»گزارش زیر مربوط به روزنامه تایمز لندن در دوران ناصری است: «چون راه تهران نزدیک میشود، نخستین علامتی که از شهر پایتخت نمایان است، چهار مناره بلند مسجد جامع میرزا حسینخان، صدراعظم و سپهسالار مرحوم است که در زمان اقتدار خود به طرز بسیار خوب بنا نهاده است. شهر تهران روزبهروز آبادتر میشود. در شهر مذکور، جادههای بسیار وسیع و باشکوه باز کرده، در دو طرف آنها درختان سبز و خرم کاشته، از اطراف نیز جویهای آب روان در جریان و شبانگاه فانوسهای گاز هوایی، روشنیفزای دیده نظارگان و خیرهساز عیون تماشاکنندههاست. در هر سمت شهر، کالسکهها در آمدوشد و بهتازگی در بعضی نقاط تراموایی نیز به راه افتاده است. همهروز تمامی شهر آبپاشی و جارو شده تا به یک درجه در امر نظافت دقت به عمل آید.»
بازار در نظر نخستین زن گردشگرنام: مادام کارلانسرا
پیشه: نخستین زن گردشگر خارجی
سال: تقریبی ۱۸۰۰
نخستین زن گردشگر خارجی مادام کارلانسرا، نویسنده و جهانگرد معروف ایتالیایی، است که پس از هفت ماه اقامت در تهران سفرنامهای با عنوان «آدمها و آیینها در ایران» در دوران ناصرالدینشاه مینویسد: «بازار، محل ملاقات و قرارهای عمومی است. آنجا مردم همچنان که درباره مسائل و منافع شخصی و تجاری خود بحث و گفتوگو میکنند، درباره مسائل عمومی و امور دولتی نیز به شور و تبادلنظر میپردازند. به طور خلاصه، باید گفت که بازار جای بورس و مجلس را یکجا گرفته است. اما باز هم تعریف بازار کامل نیست و اخبار، شایعات، تهمتزدنها، نشر اکاذیب، جنجالها و بدگوییها، همه از بازار سرچشمه میگیرد و دهان به دهان میگردد و مطابق معمول دستآخر، یک کلاغ چهل کلاغ میشود.»
منبع: فرارو
کلیدواژه: تهران قدیم توریست قیمت طلا و ارز قیمت موبایل بازار تهران خیابان ها خانه ها باغ ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۸۸۷۶۸۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تاثیر حضور گشت ارشاد بر کسبه تهران؛ بازار زنانهفروشهـا كساد شد!
در مقابل پاساژ علاءالدين همه چيز عادي است و رفت و آمدهاي مردانه، براي خريد و فروش، دلالي موبايل و لوازم جانبي آن جريان دارد. نيم كيلومتر آنطرفتر، خودروي پليس كمي مانده به تقاطع وليعصر در خيابان جمهوري ايستاده است. مردي با لباسهاي تيره، دستش را جلوي ام.وي.ام سياه رنگ ميگيرد تا ماشين را براي توقيف به پاركينگ ببرند. هر چه به سمت بازار لباس در خيابان وليعصر نزديكتر ميشويد، خلوتتر است، با اينكه هنوز ون سفيد گشت، كنار خيابان مستقر نشده است. فرقي ندارد مغازه، لباس زنانه، مجلسي يا لباس عروس داشته باشد يا روسري و لوازم آرايش، اغلب خالي از خريدارند. فروشندهها اغلب كسل و غمگين به در خيرهاند؛ به محض ورود از جا ميپرند، اما بعد از شنيدن اين جمله كه «خبرنگار هستم» برق از چشمانشان ميرود اگر چه در بيشتر موارد، سر صحبت باز ميشود منتها برخي با شك و ترس حرف ميزنند و برخي هم نه! خيلي راحتتر وارد گفتوگو ميشوند.
نيره خادمي در گزارشی در روزنامه « اعتماد» نوشت: پشت ويترين يكي از همين مغازهها، سفيدي و چين و واچين دامنها و تور عروس، چشم آدم را ميدزدد. انتها و پشت لباسهاي سفيد و براق، دو زن با لباسهاي روشن و شاد كنار ميز چوبي نشستهاند. عينك به چشم دارند و كوك ميزنند. با نخستين پرسش، سر حرف باز ميشود و به درازا ميكشد. مشتري آنها خاص است و اغلب عروس و دامادها سراغشان ميروند البته در حال حاضر به كار بردن فعل گذشته برايشان درستتر است، چراكه اين اواخر، تعداد مشتريهايشان بهطور چشمگيري كاهش يافته است. يكي از زنها كه كمي جوانتر است، ميگويد كه مردم ميترسند از اينجا عبور كنند و مسيرشان را عوض ميكنند: «مخصوصا وقتي ماشين گشت نزديك ما ميايستد همه ميترسند، وقتي هم كه عبور ميكنند و وارد مغازه ما ميشوند، تمام مدت خودمان استرس داريم. وقتي به مشتريها ميگوييم كه روسري سر كنند به آنها بر ميخورد، ناراحت ميشوند يا همسرشان ناراحت ميشود و از مغازه بيرون ميروند، بنابراين خريدي انجام نميشود. ضمن اينكه خودمان هم مدام استرس پلمب شدن مغازه را داريم. گاهي هم در جوابشان ميگويم؛ به ما ربطي ندارد، اما اماكن اگر از اينجا رد شود براي ما دردسر ميشود.» زن ديگر كه كمي مسنتر است از جا بلند ميشود و پارچهاي كه در ميان دستانش دارد را ميتكاند تا كيفيت كوكها را ببيند. چشمش به خيابان كه ميافتد با دست اشاره ميكند: «همين الان بازار را نگاه كنيد، ببينيد كه چقدر خلوت است. گاهي برخي مشتريها از راه دور ميآيند و وقتي شرايط را ميبينند، برميگردند و ميروند. چند روز پيش مزوندار من از شهرستان آمده بود ولي وقتي از دور اين شرايط را ديد گفت؛ نميتوانم از اينجا رد شوم و به داخل مغازه بيايم، برگشت و رفت. تمام اينها به ضرر ماست و خيلي هم كار بدي است مثلا روسري آدم، كمي عقب برود به آدم بگويند سه ميليون تومان كارت بكش؟! البته براي ما پيش نيامده و تا به حال هم خودمان پلمب نشدهايم، اما قبلا پاساژها و مغازههاي ديگري همين اطراف دچار چنين مشكلي شدهاند و چند روزي هم پلمب بودهاند.»
ساعت از ۱۲ ظهر گذشته و پيادهرو هنوز خلوت از زنان است؛ داخل مغازهها هم هنوز خريداري نيست و بيشتر، مردان را ميبينيد كه در حال قدم زدن هستند. ماشينهاي سبز و آبي پليس هم مدام در خط ويژه خيابان وليعصر در حال حركتند و حضورشان ملموس است، اما فعلا از ون خبري نيست. مزون ديگري هم كه در اين محدوده وجود دارد، خلوت است. فروشنده، نگاهش را كه از روي صفحه گوشي تلفن همراه برميدارد و تازه متوجه من و سوالم ميشود و بيحوصله پاسخ ميدهد: «بهطور كلي چون عروسيها كم شده است، بازار ما كساد است و البته شايد در اين دو، سه هفته هم ۱۰ درصدي از فروشمان كم شده باشد. بهطور كلي هم بيشتر مشتريها بيحجاب هستند، وقتي هم به آنها هم چيزي ميگوييم، بعضي از آنها هم سر ميكنند ولي بعضي از مغازه بيرون ميروند و خريد نميكنند.»
كمي جلوتر آقا اسماعيل به قدري كلافه است كه در مقابل سوالها حتي سرش را بالا نميآورد. سرگرم حساب و كتاب است و ميگويد كه قبلا يكبار به دليل گزارش كشف حجاب، مغازهاش پلمب شده و البته حالا هم كه چند ماه از رفع پلمب گذشته، چندان اعتقادي به تذكر ندارد: «ممكن است بعضي با حجاب وارد مغازه شوند بعضي هم نه. ما نميتوانيم به آنها زور بگوييم. وضع اقتصاد كه خراب است و اين اتفاقات هم مزيد بر علت شده و فروش ما را حدودا ۲۰ تا ۳۰ درصد كم كرده است.»
مشكلي جز گراني نداريم
تا چشم كار ميكند جنس در مغازهها و كنار خيابان روي رگالها و ميزها خوابيده و فروشندهها يا زير آفتاب با هم صحبت ميكنند يا در حال چانه زدن با مشتريهاي بسيار محدود هستند تا شايد همانها كه پايشان به بازار و مغازه باز شده از آنها خريد كنند. آنها كه كنار خيابان بساط كردهاند كمي شرايط بهتري نسبت به مغازهها دارند، چراكه بيشتر در معرض ديد هستند، كرايه نميدهند و جنسهايشان ارزانتر است، بنابراين فرصت بيشتري براي سود محدود در اين بازار دارند و مغازهاي هم در كار نيست كه پلمب شود.
آقا مظفر حدودا ۶۰ سال دارد و فروشنده يكي از همين مغازههاست. وقتي وارد ميشوم و خود را به صاحب مغازه، معرفي ميكنم او را صدا ميزند و با قهقهه ميگويد: «بيا داخل با تو كار دارند.» بعد رو به من ميكند: «با او حرف بزن، خيلي دل پري دارد از اين اوضاع.» مرد لاغر اندام با موهاي سفيد، صورت چروكيده و استخواني، خيلي سريع خود را به انتهاي مغازه ميرساند و بعد سر درد دل باز ميشود: «مشتريهاي ما ۶۰ درصد كم شدهاند. اصلا كسي جرات نميكند به اين سمت بيايد. مشتري ميخواهد از اينجا رد شود، با موتور و ون او را دنبال ميكنند، ميگيرند و به داخل ون ميبرند. مشتريهاي محدود ما هم الان فقط خانمهاي محجبه و مسن هستند و ديگر فروش قبلي را نداريم. ما هم نميتوانيم به كسي توهين كنيم و بگوييم اين بيحجاب است و آن باحجاب است. يك نفر شال سرش نيست، من نميتوانم به او حرفي بزنم بنابراين هيچ كاري با او ندارم. بعد هم ما تا به حال كسي را با وضع آنچناني كه برخي ميگويند، نديدهايم و اينها هم كه هر روز ميبينيم، همه مثل خواهر و مادر و دختر خودمان هستند. معتقدم اين طرح هم پايدار نيست و چند ماه ديگر جمع ميشود.» او كه در روزهاي گذشته بارها شاهد صحنههاي تعقيب و گريز بوده، معتقد است كه برخوردهاي اينچنيني اصلا درست نيست و اين مسائل بايد در خانواده حل شود. «وقتي بگيرند، درگير شوند و جريمه كنند جز اينكه ملت به نظام و مملكت بدبين شوند، نتيجه ديگري ندارد.» از او ميپرسم:« برخي معتقدند بيحجابي باعث فساد شده است، نظر شما در اين باره چيست؟» پاسخ ميدهد: «هر چيزي را كه بخواهيم محدود كنيم، بدتر ميشود و جوانها فكر ميكنند حالا چه خبر است! جامعه بايد از اول درست باشد.در حال حاضر ما در جامعه هيچ مشكلي جز گراني نداريم. مشكل ما گراني است كه جوانهايمان به دليل آن نميتوانند ازدواج كنند. چرا الان دختر من بايد ۴۰ سال رد كرده باشد و نتواند ازدواج كند؟ اين مشكل پس چيست؟ ما مملكت خودمان را ول كنيم به مملكت ديگر بچسبيم مشكل حل ميشود؟ نه به قرآن. بايد به جوانها كار دهيم و موقعيت ازدواج را فراهم كنيم. زماني كه ۸ سال جنگ بود، من رفتم و جنگيدم. در عمليات خيبر در جزيره مجنون بودم و در عمليات مرصاد در اسلامآباد غرب و همين عراقيها كه به بيمارستان حمله كردند و همه چيز را از بين بردند حالا شدهاند برادران تني ما. من ۱۷ سالم بود كه به جبهه رفتم و الان هم كه بايد با اين گراني زندگي كنم. برنج چرا بايد برسد به ۱۵۰ تومان؟ مگر برنج گلستان از كجا ميآيد كه اينطور گران ميشود؟ چرا يك بسته پنير كوچك يك شبه ۵ هزار تومان گران ميشود؟ حالا ما در اين شرايط دنبال اين باشيم كه چرا شال اينجور و چرا روسري اونجور. اين كارها را بايد كنار بگذارند به فكر بيكاري و گراني باشند. چرا با باتوم و ون و موتور ديگران را دنبال كنيم، مگر اسير گرفتهايم.» ميگويم: «به هر حال گفتهاند اين مطالبه مردم است.» ميگويد: «كدام مردم مطالبه كردهاند كه اين كارها را انجام ميدهند، آخر خودم و زن و بچهام هم از خانه بيرون ميآييم ديگر.»
نماز ميخوانيم كه درست زندگي كنيم و چشم بد نداشته باشيم
ابراهيم و احمد دو برادر هستند؛ يكي ۶۴ سال دارد و آن ديگري به تازگي ۶۶ ساله است. بيشتر از ۴۰ سال است كه در بازار كار ميكنند و به اصطلاح كاسب هستند. كاسبهاي قديمي كه در راسته خيابان وليعصر بعد از تقاطع جمهوري، لباسفروشي دارند و سر ظهر البته در حالي كه هيچ مشتري در مغازه نيست چند دقيقهاي درباره آنچه اين روزها در خيابانها ميگذرد، حرف ميزنند. البته كه هر دو ميگويند؛ حضور گشتها در نزديكي محل كارشان، چندان تاثيري در بازارشان نداشته است، چون بازارشان مشتري خاص خود را دارد، اما بهطور كل برخوردها را دوست ندارند. آقا ابراهيم خيلي عصباني ميشود و همانطور كه نشسته با صورتي برافروخته از تاثير نماز و چشم پاك ميگويد و اينكه چرا همه مسووليتها بر عهده زنان است. «كسي كه مسلمان است، روزي ۱۷ ركعت نماز ميخواند و اين ۱۷ ركعت نماز براي چيست؟ براي هدايت او. ما در نماز ميگوييم ما را به راه راست هدايت فرما. اين يعني چه؟ يعني بايد پاك زندگي كنيم و به ديگران به چشم بد نگاه نكنيم، اما برخي ميگويند چون ما نگاه ميكنيم، زنها را بايد چنين و چنان. اينكه نميشود! اگر آن نماز تاثيري در چشم و نگاه انسان و زندگي درست او نداشته باشد چه فايده دارد. متاسفانه برخي به عنوان برده و كالا به زن نگاه ميكنند و فكر ميكنند هر كاري كه خواستند، ميتوانند با او انجام دهند بعد بگويند، چون اينطور بود و اينطور رفتار كرده.... پس شما چه؟ تكليف نفس شما چه ميشود؟» در ميانههاي صحبت، برادر بزرگتر كه تا الان دست به سينه نشسته، يك دفعه دستهايش را باز ميكند و با بيحوصلگي ميگويد؛ همين ديروز داشتيم با دخترم مهديس در مترو ميرفتيم كه يكي از همينها دنبال دخترم افتاد با اينكه دستش به دخترم نرسيد ولي خيلي عصباني شدم. بعد كيسه مويز و نخودچي را جلو ميآورد و دو بار تعارف ميكند و منتظر ميشود برادر كوچكتر رشته كلام را به دست بگيرد. «ببين خانم، پسر من نمازخوان است، نه اينكه من به او گفته باشم، تا به حال حتي يك كلمه هم نگفتم نماز بخواند و او خود هر روز نمازش را سر وقت ميخواند. من اينقدر كيف ميكنم صحنه نماز خواندن او را ميبينم، چون براي خودش چارچوبي را تعريف كرده و آن را اجرا ميكند. اينجا هم كه ميآيد مدام حواسش هست و اگر مثلا فردا لباسي را ۵ تومن گرانتر بفروشيم ما را سين، جيم ميكند كه چرا ديروز آن رقم بود و امروز اين رقم؟ ميخواهم بگويم هر چيزي كه انتخابي باشد فرد با جان و دل آن را انجام ميدهد و درست اجرا ميكند؛ اين همه بگير و ببند ندارد كه. اصلا مسلماني يعني چه؟ يعني شما بتوانيد نفس خود را در برابر كجروي كنترل كنيد و اگر شما در محيط ايزوله دچار كجروي نشويد كه ديگر نامش مسلماني نيست. اتفاقا اگر در برابر همه اينها قرار گرفتيد و باز مسير درست را انتخاب كرديد، مهم است. من هميشه مثال ميزنم اين چه روزهاي است كه فرد با چاي خوردن من، دهانش آب بيفتد اگر چاي خوردن من را ديد و دلش تكان نخورد، آن كار بزرگ انساني انجام شده است.» و همين جا دوباره برادر بزرگتر دستهاي قلابشدهاش را جلو ميآورد و ميگويد چرا به جاي اين كارها مشكل ازدواج جوانها را حل نميكنند. چرا الان بايد در هر خانه چند دختر و پسر مجرد باشد؟ چون اقتصاد خراب است و جوانها نميتوانند ازدواج كنند. مشكل ما اقتصادي و گراني است و هيچ مشكل ديگري نداريم.
ميگويند بيحجاب را راه نده اما اين كار در شأن من و اخلاق و كردار ما نيست
اكبر آقا كه حدودا ۶۳ سال دارد، يكي از عمدهفروشهاي قديمي همين راسته است كه البته تكفروشي هم دارد. او اتفاقا يك روز پيش از اين گفتوگو، به اتحاديه پوشاك رفته و در اين باره هم، پاي صحبت رييس و روسا نشسته است. حرفهايي از آنها شنيده كه معتقد است؛ اصلا شدني نيست.«در آنجا به من گفتهاند؛ اگر خانمي حجاب ندارد نبايد او را به مغازه راه دهم اما مگر ميشود؟ اين كار در شأن من و اخلاق و كردار ما نيست. توقع كارهايي را دارند كه اصلا شدني نيست. به ما گفتند؛ مانتو جلوباز نياور، ما هم نياورديم اين شدني است اما گاهي انتظاراتي از كاسبها دارند كه اصلا شدني نيست در حالي كه اين موضوع، بايد با صداقت و محبت، فرهنگسازي شود. من اوايل انقلاب در انزلي سرباز بودم و با يك سرباز ديگر مامور شده بوديم كه تذكر حجاب بدهيم. همكار من ميرفت با زنان بد صحبت ميكرد و دعوايشان ميشد اما من ميگفتم؛ ببخشيد خانم من سرباز هستم اگر شما حجابت را رعايت نكني، من فردا نميتوانم مرخصي بروم، چون با محبت ميگفتم همه رعايت ميكردند. بنابراين نميشود كه با مردم خشن برخورد كرد.» اغلب زنانهفروشها در مراكز خريد، نياز به فروشنده زن دارند، چراكه مشتريها براي پرو لباس با زنان راحتتر است، اما مساله اينجاست كه جداي از خريداران، حتي اگر روسري فروشنده زن هم از سرش بيفتد يا عقب برود، باز مساله اماكن و احتمال پلمب براي كسبه پيش ميآيد. همه فروشندگان در اين بازار هم مانند اكبر آقا خوشرو و با حوصله نيستند و برخي اصلا سرشان را براي پاسخ دادن بالا نميآورند كه حرف بزنند و معتقدند نوشتن روزنامهها از اين مشكلاتشان هيچ دردي را دوا نميكند، چون مسوولان به كار خود ادامه ميدهند و گوش شنوايي نيست.
حضور مردم در خيابان با استرس است و كمتر خريد ميكنند
اما در مغازههاي مردانه فروش، تقاضا آنقدري افت نكرده است كه نگران شوند. مثلا سورنا از حدود ۵ سال پيش در اين مغازه كفشهاي مردانه دارد و ميگويد كه فروششان تكان نخورده و مثل گذشته است. عليرضا كه در مغازه لباس مردانه، كت و تيشرت و شلوار ميفروشد؛ معتقد است كه اين وضعيت كسادي بازار بيشتر ناشي از وضعيت خراب اقتصادي است، چراكه در هر صورت مردم توان خريد ندارند، اما اين موضوع را هم رد نميكند كه حضور گشتها در نزديكي مراكز خريد، فروش او را هم تحت تاثير قرار داده است. «در چنين شرايطي مردم كمتر به خيابان ميآيند و اگر هم بيايند حضورشان با استرس است، بنابراين كمتر خريد ميكنند. البته اين اتفاقات در كار من كه مردانه فروش هستم به اندازه زنانهفروشها تاثير نداشته است. مشتريان من بيشتر مرد هستند، اما فروش من هم حدودا نصف شده است و كساني كه با خانواده، همسر يا دخترشان براي خريد ميآمدند نيز تقريبا حذف شدهاند. در كل اتفاقات چند هفته گذشته روي كسب و كار همكاران من كه زنانهفروش هستند، بيشتر تاثير گذاشته است.» ميگويد همه مدل آدم به مغازشان ميآيند، اما مجبور است به برخي تذكر دهد و اين تذكر هم باعث ناراحتي و خريد نكردن مشتريان ميشود و در نتيجه باز هم به ضرر آنهاست. مهران هم كه مغازهاش بيشتر كفشهاي مردانه دارد، ميگويد؛ اين ماجراها تاثير كمي در فروش اجناسش داشته است و شايد فقط ۱۰ درصد كم شده باشد.
سالار و سهيل دو برادر ديگري هستند كه بيشتر كفشهاي كلاسيك مردانه دارند، در پاسخ به پرسشها، با هم حرف ميزنند و حرفهاي هم را تكرار و تكميل ميكنند. ميگويند اين شرايط در فروش آنها تاثيري نگذاشته و بيشتر فروش در پاساژها كم شده است. «زماني كه گشتها اينجا هستند، كلا فروش كمتر ميشود، اما در فروش ما تاثيري ندارد.» وقتي ميخواهم از مغازه بيرون بيايم برادر كوچكتر حرفهايش را اينطور تمام ميكند: «در كل خانم، من هم با اجبار مخالفم و برايم هيچ فرقي ندارد كه يك زن باحجاب باشد يا بيحجاب.» ميپرسم درباره نزديكان و خواهر و همسر خودت هم اينطور عمل ميكني؟ ميگويد: «درباره آنها هم اينطور هستم، بايد هر طور كه دوست دارند، باشد و نبايد اجباري باشد.»
وقتي اينجا هستند، رفت و آمد يكسوم ميشود
مغازه بعدي يك روسريفروشي و فروشنده آن زن جواني است كه ميگويد؛ فروشش كم نشده و در كل هم نظرش اين است كه وقتي حكومت در اين زمينه اصرار دارد، بايد همان كار را انجام داد، خودش هم حوصله دردسر و بگير و ببند ندارد و البته در آخرين مغازهاي كه در اين محدوده وارد آن ميشوم هم دو زن در حال گفتوگو ايستادهاند و در قفسههايشان هم روسريهاي رنگارنگ دارند. يكي از آنها به شدت از شرايط پيش آمده در هفتههاي گذشته گلايه دارد، ميگويد: «دقيقا از ساعتي كه اينجا ميايستند، فروش همه خراب ميشود. همه ناراضي هستند و يكبار رفتيم اعتراض كرديم اما گفتند؛ وظيفهمان است و البته از حق نگذريم، مدتي به داخل مترو رفتند اما دوباره برگشتند. بهطور كلي زماني كه مامورها و ونها اينجا هستند، رفت و آمد مردم يكسوم ميشود. جز اثري كه بر فروش دارد از نظر رواني هم روي همه تاثير ميگذارد. من اگر بخواهم اين روسري را از ترس ديگران، روي سرم بگذارم، ارزش ندارد چون وقتي رد شدند آن را از سر در ميآوردم. به نظرم نه آدمها خيلي ولنگ و باز باشند و نه اينطور كه زور بالاي سرشان باشد و به آنها بياحترامي شود.»
از هفته آخر فروردين ماه و انتشار اطلاعيه پليس درباره آغاز طرح نور، ونها و ماموران گشت در نزديك اغلب مراكز خريد مستقر شدهاند و برخي مشاهدات خبرنگار «اعتماد» از باقي نقاط تهران از جمله بازار سنتي ستارخان يا پاساژ گلديس، بوستان يا بازار بزرگ تهران نيز هم تقريبا همين گفته را تاييد ميكند كه حضور ونها در نزديكي مراكز خريد، باعث كاهش رفت و آمد مردم از آن منطقه و در نهايت كاهش خريد و كسادي بازار شده است و گويا به همين دليل در ساعاتي از روز، ونها و گشتها به نقاط ديگري از شهر كوچ ميكنند. «اعتماد» روز يكشنبه با بيش از ۱۵ نفر از كسبه خيابان وليعصر، حد فاصل خيابان جمهوري تا چهارراه وليعصر به گفتوگو نشست و نظرات مخالف و موافق را در گزارش آورد، اما طبق گزارشي كه بر اساس گفتوگو با سه تن از كسبه در فضاي مجازي منتشر شده، همه از اجراي اين طرح خوشحال و راضي هستند و هيچ كس مخالف آن نيست كه در نوع خود، نكته جالب و قابل تاملي است.
از تذكر بالاترين مقام كشوري تا انتقاد يك نماينده مجلس
۳۱ فروردين ماه اطلاعيه شماره سه فرماندهي انتظامي كشور درباره «طرح نور» (عفاف و حجاب) روي خط خبرگزاريها قرار گرفت. در اين اطلاعيه آمده بود: «با اجراي طرح نور از روز شنبه ۲۵ فروردين ۱۴۰۳ بيشتر بانوان اين مرز و بوم با مجريان قانون و حافظان امنيت در تعامل، همكاري و همراهي بودند. گزارشهاي ميداني و بررسيهاي دقيق با ابزار هوشمند نشان داده است كه وضعيت عفاف و حجاب در سطح كشور نسبت به قبل از اجراي طرح مطلوبتر بوده و اين شرايط در روزها و هفتههاي آينده روند بهتر و مناسبتري خواهد يافت. براين اساس اجراي طرح نور منطبق با خواست و ساخت عمومي جامعه و مسوولان اجرايي كشور و براساس وظايف محوله به پليس به عنوان مجري قانون در كنار ديگر ماموريتهاي امنيتي و انتظامي تداوم خواهد داشت. برخي شيطنتهاي رسانهاي توسط جريانسازي معاندين در اجراي سناريوهاي ساختگي بر عزم و اراده پليس تاثيري نخواهد داشت. ناگفته پيداست كه پليس عاري از خطا و اشتباه نبوده و با هرگونه رفتار و كنش اشتباه احتمالي ماموران نيز برخورد خواهد شد. فضاي فعلي و راهبرد فراجا در شرايط كنوني حفظ نظم و انضباط اجتماعي در قالبي ايجابي و تذكرهاي است و صرفا با هنجارشكناني كه به حريم و حرمت شهروند ايراني تعدي ميكنند برخورد قانوني توام با دقت و حساسيت خواهد كرد.» البته در همان روزهاي نخست اجراي طرح، مهدي فضائلي، عضو دفتر رهبري از تذكر به برخي مسوولان در مساله حجاب و بعد از حواشي پيش آمده بر سر برخوردهاي گشت ارشاد خبر داد. توييتي كه با هجمهها و حملات زياد به اين عضو دفتر رهبري همراه شد و حاميان گشت ارشاد و لايحه عفاف و حجاب همزمان او را در فضاي رسانهاي و مجازي زير بار سنگين حملات خود بردند، اما چند روز بعد اين تذكر از سوي سردار جعفري، مسوول قرارگاه فرهنگي و اجتماعي بقيهالله سپاه تاييد شد. آنطور كه در خبرآنلاين آمده، او گفته است: «يك اشتباهي از جانب عوامل اجرايي طرح نور صورت گرفته و از جانب آقاي فضائلي گفته ميشود كه حضرت آقا تذكري دادهاند و اين امر طبيعي است، زيرا يا گزارشات به محضر رهبر انقلاب ميرسد يا ايشان در فضاي مجازي رويت ميكنند.» محمد صفري، عضو كميسيون امور داخلي كشور و شوراها هم يكي از افرادي بود كه در روزهاي گذشته، نسبت به اين برخوردها انتقاد كرد و گفت: «متاسفانه برخوردهاي نسنجيده باعث شده كه هزينههاي بسيار زيادي براي كشور ايجاد شود. وقتي كه لايحه حجاب و عفاف وارد مجلس شد، مشاهده كرديم كه صرفا نگاهشان جرمانگاري بود. آيا ما براي موضوع حجاب در مدارس و دانشگاهها و فضاهاي ديگر توانستيم يك الگو و مدل را تعريف كنيم و به دستگاههاي مختلف بدهيم؟ اين كار را نكرديم و امروز هم انتظار داريم بهرغم همه فشارهايي كه سر مساله حجاب وجود دارد، بتوانيم با فشارهاي قضايي و انتظامي اين كار را پيش ببريم كه هيچ وقت جواب نخواهد داد، بلكه عكس موضوع هم متاسفانه نتيجه ميگيريم. كما اينكه در سال ۱۴۰۱ هزينههاي بسيار زيادي را در اين رابطه پرداخت كرديم، لذا انتظار داريم مسوولان مربوطه در اين رابطه تدبير كنند. گزارشاتي هم به مجلس شوراي اسلامي ميرسد و انتظار داريم كه مسوولان مربوطه به ويژه وزير محترم كشور نسبت به اين مساله حتما از طريق مشورت با كارشناسان اجتماعي و فرهنگي مشاورههاي بيشتري داشته باشد تا انشاءالله بتوانيم شاهد بازخورد بهتري نسبت به موضوع باشيم.» اگر در سايتهاي داخلي هم چرخي بزنيد، از ميان معدود كامنتهايي كه در اين باره مشاهده ميكنيد، چندان نگاه مثبتي پيدا نميكنيد. ۳۱ فروردين ماه، سايت تابناك كه منتسب به محسن رضايي است، پس از انتشار اطلاعيه پليس، ۴ نظر ناشناس را در پايين خبر خود منتشر كرد و در ميان اين چهار نظر، فقط يك نظر موافق طرح، وجود دارد كه همان نظر موافق طرح هم، ۲۲ واكنش مثبت (آبي) و ۷۸ واكنش منفي (قرمز) دريافت كرده است.